زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در کوفه
این همه انگـشتها بالا ز چیست؟! روز روشن وقت استهـلال نیست روز روشن روی نی، وقت زوال کس ندیـده خـون بریـزد از هـلال ای تو خود قـرآن و زیـنب آیـهات ای من و مهمل خجـل از سایهات با سـرت شـمـع دلــم گــردیــدهای ســایـه بـان مـهــمـلـم گــردیــدهای تو به چـشم من بده از نـیـزه نـور من گـلـوی پـاره میبـوسم ز دور من نه آن هـستم که از پـای اوفـتم هـر چه آمد پیـش در هـم کـوفـتـم صبـر در مـوج بـلا رام من است بـحـرِ غـم در قـلـب آرام من است من به مقتل خصم را دادم شکست من گرفتم پیکـرت را روی دست من کـتک خوردم کـنـار پـیکـرت تـا کـنـم دفـع خـطـر از دخـتــرت این من این داغ تو این ظلـم عـدو گر سخـن با من نـمیگـویی مگـو ای مـسـیـح فـاطـمـه اعـجـاز کـن بـا یـتـیـم خـود سـخـن آغــاز کـن |